مادرانه
موشی در خانه ی صاحب مزرعه تله موش دید...!! به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد... همه گفتند :تله موش مشکل توست...به ما ربطی ندارد... ماری در تله افتاد و زن مزرعه دار را گزید!!!!!! از گوشت مرغ برایش سوپ درست کردند... گوسفند را برای شام عیادت کنندگان سر بریدند... گاو را برای مراسم ترحیم کشتند... و در این مدت موش از سوراخ دیوار نگاه می کرد و به مشکلی که به دیگران ربط نداشت فکر می کرد!!!!!!!!!!! ...
عکس دو ماهگی
مادرانه
پشت هر کوه بلند... سبزه زار یست پر از یاد خدا... و در آن باغ کسی می خواند... که خدا هست ، دگر غصه چرا؟؟!!!!!!!! آرزو دارم ، خورشید رهایت نکند... غم صدایت نکند... ظلمت شام سیاهت نکند... و تو را از دل مادر که تنش در تن توست.... حضرت دوست جدایت نکند... ...
عکس روز56،57،58،59
مادرانه
پس از سال ها فقر به ثروت رسیدم و در کهنسالی آموختم: با پول می شود خانه خرید،ولی آشیانه نه... با پول می شود رختخواب خرید،ولی خواب نه!!!... با پول می شود ساعت خرید،ولی زمان نه!!!... با پول می شود مقام خرید،ولی احترام نه!!... با پول می شود کتاب خرید،ولی دانش نه!!... با پول می شود دارو خرید ،ولی سلامتی نه!!!... با پول می شود آدم خرید،ولی دل نه!!!!.... اما افسوس... دیر فهمیدم... (چارلی چاپلین) ...
عکس روز 51،52،53،54،55
مادرانه
خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید... پس چه چیزی باعث شده که من بیندیشم... می توانم همه چیز را در یک روز به دست بیاورم؟؟!!!